بنام خدا
آب حیات، شرّه شو، سرشار روزه ام
مثل نگاه تند تو آتش فروزه ام
سکوی خاطرات تو هر سمت خانه ام
دریاب حال من... که نگهبان موزه ام!
مابین گرگ ها که پر از فتنه چشمشان
من در هراس پنجه و دندان و پوزه ام
باران خاطرات تو دائم چکد به من
رحمی نما که پر شده دریای کوزه ام
از بس که شعر گفتم و قلبت نگشت رام
خون می چکد ز صحبت هر بار زوزه ام
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .