بنام خدا

من مثل واژه های عموما معربت

یا مثل کودکی که پس از جنگ گم شده

در خون مادرانه ی چشم تو غوطه ور

در هاله ی سروده ی بی رنگ گم شده

مابین مادران پر از چادر سیاه

در کوچه های تنگ تر از تنگ گم شده

مهجور مثل سرستون خرابی که سال ها

مابین پیچ خوردن فرهنگ گم شده

مادر ترین ترانه ی اوقات بودنم

زیر هجوم چکمه ی یک هنگ گم شده

در گریه های روز و شب بی صدای تو

این بی نوای شب زده ی منگ گم شده

ایران من، دوباره تو را می تراومت...

شعرم اگر که زیر گل و سنگ گم شده

می سازمت دوباره تو را، شور انتقام

من مثل کودکی که پس از جنگ گم شده...

.

.


.

.

.

.

.

مظلوم ترین خاک!



خرید بک لینک